شکار لحظه ها
حیاط
به به چه پسری دارم من .قربونه اون لبات برم که تازگی یاد گرفتی لبتو می خوری ...
نویسنده :
فرشته
12:52
5 ماهگی
پستونک
محمدم از زمانی که بدنیا اومدی تا 2 ماهگی شبا اصلا نمی خوابیدی 1 شب خاله سمیرا اومده بود خونه ما بخوابه شما مثل هر شب گریه می کردی و نمی خوابیدی تا خاله سمیرا پستونک گذاشت تو دهنت 1 چشمتو بستی از اون موقع دیگه پستونکی شدی تا 4 ماهگی عادت کرده بودی موقع خواب باید می خوردیش تا عید رفتیم تهران خونه دختر خاله بابا بارون شدیدی می اومد تا بیایم سوار ماشین بشیم نگاه کردم دیدم پستونکت نیست دیگه برات نخریدم و ترک کردی الان موقع خواب غر میزنی تا خوابت ببره. ...
نویسنده :
فرشته
17:02
خواب
قربونه پسر مثل ماهم برم . از 2 ماهگی خودم میبرمت حموم خیلی پسر خوبی هستی اصلا گریه نمیکنی منم با حوصله شمارو میشورم اینجا هم از حموم اومدی بیرون مثل فرشته ها خوابیدی. وقتی که منو اذیت میکنی و نمی خوابی منم مجبورم با پتو قنداقت کنم که بخوابی ...
نویسنده :
فرشته
10:04